به همين دليل ، من عملاً در خدمت شما هستم. سخنان من با روز مشروطه منطبق است و حيف است كه كسي در روز مشروطه صحبت كند اما به آن اشاره اي نكند. امروز ، اينجا و اكنون ، ما وقت نداريم در مورد قانون اساسي صحبت كنيم ، اما آنچه مي دانيم اين است …
مشكل حكومتداري؛ محروميت سياست از پشتوانه فرهنگ https://d77.ir/مشكل-حكومتداري؛-محروميت-سياست-از-پشت/ دنياي 77 Fri, 06 Aug 2021 01:46:12 0000 عمومي https://d77.ir/مشكل-حكومتداري؛-محروميت-سياست-از-پشت/ به همين دليل ، من عملاً در خدمت شما هستم. سخنان من با روز مشروطه منطبق است و حيف است كه كسي در روز مشروطه صحبت كند اما به آن اشاره اي نكند. امروز ، اينجا و اكنون ، ما وقت نداريم در مورد قانون اساسي صحبت كنيم ، اما آنچه مي دانيم اين است …
به همين دليل ، من عملاً در خدمت شما هستم. سخنان من با روز مشروطه منطبق است و حيف است كه كسي در روز مشروطه صحبت كند اما به آن اشاره اي نكند. امروز ، اينجا و اكنون ، ما وقت نداريم در مورد قانون اساسي صحبت كنيم ، اما آنچه مي دانيم اين است كه با ظهور قانون اساسي ، قدرت از دولت به مجلس و قوه قضائيه منتقل مي شود. بنابراين وظيفه مشروطه خواهي ايجاد تغيير در وجود انسان بود و اين تغيير بدون فرهنگ رخ داد.
برگزاري انتخابات و تشكيل پارلمان كار دشواري نيست و با وجود اين ، ممكن است توضيح مهمي نباشد ، اما براي مشاركت مردم ، آنها بايد از موقعيت پايدار بيرون آمده و زندگي خود را با توجه به روشنفكراني كه او بود سازماندهي كنند. درونگرا. در آن زمان ، فرهنگ هاي جديد پراكنده شدند ، اما اين تداوم را براي ايجاد نظم جديد و مشاركت مردم پيدا نكرد. اهل فضل در سراسر ايران بودند ، اما اين كشور به جامعه اي نياز داشت كه نظم جهان جديد را بشناسد ، فرهنگ جهان جديد را بياموزد و مردم را براي زندگي در اين نظم جديد آماده كند. در اروپا ، اين مشكلي نبود زيرا تحول قبلاً رخ داده بود. آزادي و دموكراسي را نمي توان به مردم داد. من نمي خواهم بگويم كه قانون اساسي يك حادثه جزئي است ، مشروطيت يك رويداد بزرگ است و وقتي آثار آن را مي بينيم نمي توانيم از آن چشم پوشي كنيم. شعر و ادبيات در دوره مشروطه پديدار شد ، كه شايد بتوان آن را دوره اي غني از شعر فارسي دانست ، اما چرا شاعران آن زمان افق آينده را نديده اند و گويي آنها نيز مسير مشروطه را نابرابر مي بينند. حتي 15 سال پس از انقلاب مشروطه ، بسياري از طرفداران به نوسازي مثال زدند و يك طرح ايدئولوژيك ارائه كردند. رضاشاه مورد حمايت افرادي مانند نصرالله فيروز ، محمدعلي فاروقي و عاص قرار گرفت و پايه اصلي دولت وي شد. با اين حال ، جاده دشوار و ناهموار باقي مي ماند و اكنون اين جاده بايد با فرهنگ خاصي آسفالت شود.
در زير ، مي خواهم كمي در مورد واژه فرهنگ صحبت كنم. در زبان ما ، فرهنگ بخشي از ادبيات و نظم است و تقريباً يك قرن معادل كلمه فرهنگ بوده است. اين كلمات بيشتر از ادبيات معني دارند. به گفته يك نويسنده فرهنگ ، او خستگي ناپذير آنچه را كه همه مي خواهند امتحان مي كند. همه ما مي خواهيم چيزي براي تنظيم زندگي ما وجود داشته باشد ، بنابراين بايد بيشتر به معناي فرهنگ خود فكر كنيم. در دنياي امروز منظور ما از فرهنگ اين است كه اين فرهنگ اضطراب و ناآرامي است. قديمي ها با چنين چيزهايي آشنايي نداشتند. شما نمي توانيد بدون توجه به تاريخ فرهنگ فكر كنيد. فرهنگ نمونه بارز هنر ، شعر ، ادبيات و خرد است. س questionال اين است كه آيا آنها مي توانند چيزهاي ما را سازماندهي كرده و شرايط زندگي ما را فراهم كنند؟ ما نمي توانيم مسير شعر ، هنر و حكمت را بدون در نظر گرفتن گذشته و آموزه ها و عشق آن به زبان مادري بيابيم. اكنون بايد به نيازها و امكانات فكر كنيم و از تجربه تاريخ درس بگيريم.
عشق ، حقيقت و دوستي پايه و اساس همه چيز است. حتي تاريخ غرب با عشق آغاز مي شود ، راه عشق را نشان مي دهد و راه درست به زودي به دوستي مي انجامد. عشق شرط بقاي جامعه بشري است ، اما آسان نيست. هنگامي كه نور عشق محو مي شود ، دروغ و دلخوري از بين مي رود ، فردوسي ، عطار و سعدي ماندگار مي شوند زيرا عشق به مردم را به مردم يادآوري مي كنند. با تكامل زمان ما نمي توان آن را به اندازه كافي در نظر گرفت. زندگي در زمان ما اساساً تغيير كرده است. امروز ما دانش و تحقيق داريم. براي ايجاد منبع كار ، علم جديد سازماندهي و سازماندهي بايد هماهنگ و فرهنگ هماهنگ كننده آنها باشد ، كه جايگزين حقيقت ، دوستي و عشق شده است. اولين مشكلي كه ممكن است در حرفه من ايجاد شود اين است كه به نظر مي رسد كهولت سن حقيقت عصر را نابود كرده است و عصر جديد عشق و دوستي را از بين برده است. خشم و خشونت هميشه وجود داشته است ، اما مزيت عصر جديد اين است كه مي توان به امكانات مختلف در زندگي فكر كرد. بنابراين وقتي از دنياي عشق و دوستي صحبت مي كنم ، نمي خواهم بگويم كه قبلا بوده و اكنون نيست ، مردم هميشه استعداد اين را دارند كه زندگي خود را بر اساس دوستي و حقيقت بسازند ، پس چرا اميدوار نباشيم ، اما آيا همه اصول دوستي را قبول ندارند؟ همه مشكلات فعلي از كجا آمده است؟ ديدگاه رايج اين است كه سياستمداران بايد به اين مسائل بپردازند. اما مسير سياست نمي تواند آنها را بدون كمك دانشمندان و آشنايان با احتمال وضعيت كنوني حل كند ، اما آيا يافتن مردان خردمند آسان است؟ يافتن چنين دولت و سياستي دشوارتر از يافتن اششي ها است.
مشكل همه دولتهاي عصر ما اين است كه آنها از حمايت فرهنگ سياسي محروم هستند. آنها فكر مي كنند نيازي به حمايت فرهنگ خود ندارند. در كشورهاي آسيايي و آفريقايي كه سياست استقلال شكست خورده است ، وضعيت متفاوت است. برخي از كشورها ، مانند چين ، طرح هاي نوسازي شبيه سازي را اجرا مي كنند و برخي ديگر اشكال ديگري از پيشرفت را انتخاب مي كنند. آنچه فراموش شد نحوه تأمين آموزش و كشاورزي ، خواب و امرار معاش انسان بود. يكي از مشكلات زندگي جديد ندانستن هماهنگي اجسام است. مشكل در درك حال ، گذشته و آينده نهفته است. در اروپا درمان اين بيماري فرهنگ ناميده مي شد ، اما ما آن را فرهنگ نمي ناميم ، زيرا از آغاز قرن بيستم در بسياري از نقاط ، به ويژه در كشورهاي توسعه نيافته ، مشخص شد كه برنامه ريزي انساني مورد نياز است. يك قرن پيش ، حزب بلشويك روسيه برنامه پيشرفت را تدوين كرد و برنامه هاي كمتري اجرا شد كه منجر به نظم اجتماعي شد. اين طرح بسيار مشكل است و نبايد از آن غافل شد.
يكي از مشكلات زمان ما اين است كه برنامه ريزي منشا و هدفي ندارد. بعضي اوقات آنها مقصدي دارند ، اما مقصد آنها واهي است. يعني آنها مي خواهند به زندگي ، مردم و جامعه بشري آن گونه كه مي خواهند بدهند و به همين دليل شكست مي خورند. معمولاً برنامه ريزي بر عهده دولت است. نحوه اجراي برنامه هماهنگ كننده توسعه هر برنامه اي بايد عمدي باشد. ما بايد مقصد خاصي داشته باشيم و برنامه نويسان بايد مقصد را تعيين كنند. اگر اين طرح ها و پيشنهادات كاربردي باشند ، ممكن است بتوانند دريچه اي ايجاد كنند. توسعه دهندگان بايد از وضعيت موجود مطلع باشند و بدانند كه پيشنهادات آنها نظم اجرا را مختل نمي كند و زمينه را براي مرحله بعدي فراهم مي كند. درك مقدمه در كتابخانه كافي نيست اگر فرهنگ يكساني نباشد ، اين طرح با كمك دانش با شرايط و امكانات اجرا مي شود. برنامه بايد بر اساس اطلاعات كشور و امكانات علمي و عملي باشد. عزم ، دانش و توانايي سه جزء اصلي برنامه ريزي هستند. مشكلاتي كه در حال حاضر وجود دارد عدم نگرش هماهنگ است. يكي از اين مشكلات گم شدن راه شما و تضعيف عزم و اراده شما براي رسيدن به مقصد است. هيچ فرهنگي نمي تواند بدون زبان زنده بماند. اما اميدي نيست. ايران در طول تاريخ متحمل رنج هاي زيادي شده است. ما خرد ، دانش ادبي داريم كه مظهر آگاهي بزرگ ايران است. قصد ما اين نيست كه مسير گذشته را دنبال كنيم ، بلكه بايد از تاريخ درس بگيريم و نابرابري هاي مسير را در پرتو تلاش ، تحقيق و علم و فرهنگ روشن كنيم.
در زمان ما ، خرد بايد بگويد چه بايد بكند و با اين علم زندگي كند كه اگر اينطور نباشد ، همه چيز كار نخواهد كرد. زمان ما اكنون زمان بحران فرهنگي است. فرهنگ اروپا و ايالات متحده بازنشسته شده است ، اما به آن احترام مي گذارند. در دنياي نظم ديجيتالي امروز نيازي به فرهنگ نيست. دنياي ديجيتال فرهنگ را به داده و اطلاعاتي تبديل كرده است كه به همه فروخته مي شود و كاري است كه همه ما مي توانيم انجام دهيم. س Theال اين است كه وضعيت فرهنگ در حال حاضر چگونه است؟ آيا فرهنگ مي تواند شريان حيات جامعه باشد و آن را كنترل كند؟ در اين مرحله ، حفظ فرهنگ عمل بسيار دشوار اما قابل احترام است.
* متن سخنراني رضا داوري اردكاني “در جستجوي فرهنگ” ، صبح امروز پنجشنبه 14 مرداد در موسسه علوم انساني و تحقيقات فرهنگي شوراي تحقيقات علوم انساني و كتابهاي درسي
- دوشنبه ۱۸ مرداد ۰۰ ۰۴:۳۱ ۱۶ بازديد
- ۰ نظر